اگر روزی روزگاری گذارتان به Goodwood افتاد، بازدید از کمپانی رولزرویس میتواند بسیار مفرح باشد. این کمپانی شبیه دیگر کمپانی های خودروسازی نیست، چون ساکت، تمیز و پر از آدم هایی است که خودشان را وقف هنر سرهم کردن قطعات خودرو، آن هم با دست کردهاند. بعد از این که کمپانی اسطورهای Crewe در دست های فولکس واگن و بنتلی جای گرفت، کمپانی بی ام و هم مجبور شد محل جدیدی برای استقرار کارخانه رولزرویس پیدا کند. منطقه Goodwood به این خاطر برنده رقابت شد که خود لرد مارچ (Lord March) شخصاً مدیران بی ام و را به آن جا دعوت کرده بود. از طرفی لرد مارچ اصرار میکرد که کارخانه نباید از عمارت مسکونی او یا به عبارتی از هیچ نقطهای از منطقه دیده بشود، به همین خاطر نیکلاس گریمشا (Nicholas Grimshaw) آرشیتکت معروف، مجبور شد به فکر حفر یک گودال غولآسا بیفتد. ساختمان کارخانه بیشتر از فولاد و شیشه ساخته شده و دریاچهای هم کنار آن است تا هوا را بدون آلایندگی خنک کند، به این ترتیب اگر روزی قرار بشود کارخانه دوباره جا به جا شود، کل منطقه باید در اندک زمانی دوباره به مرغزاری پر از گوسفندهای چاق و چله تبدیل بشود.
پس از جا به جایی خط تولید رولزرویس، اولین خودرو Phantom در روز 1 ژانویه سال 2003 از آن بیرون آمد. از آن زمان یازده سال میگذرد و این خودور هنوز پرفروش است. داستان تولید آن از این قرار است:
مرحله اول: مرکز پرداخت بدنه که در حقیقت یک کارگاه نقاشی خودرو است؛ ولی چون درباره کمپانی رولزرویس حرف میزنیم، مجبوریم به آن بگوییم مرکز پرداخت بدنه! این تنها قسمتی از کارخانه است که میتوان در آن روبات دید؛ چون طول خودروهای Phantom آن قدر زیاد است که نمیتوان با دست آن ها را نقاشی کرد. کمپانی رولزرویس تقریباً هر رنگی که بخواهید را از آب در میآورد، ولی اگر مثل یکی دیگر از مشتریان رنگ قرمز آتشین خودرو مکلارن را انتخاب کنید، نباید انتظار داشته باشید در و همسایه را برای پیدا کردن یک قوطی از آن بسیج کنند. میدانید که بدنه مکلارن از فیبرکربن و بدنه رولزرویس از آلومینیوم ساخته شده است، به این ترتیب اگر بخواهند رنگ یکسانی داشته باشند باید رنگ را به طور کامل از نو بسازند. وقتی رنگآمیزی تمام شد، اسم مشتری قبل از اسم رنگ قرار میگیرد و نام آن رنگ به دست میآید، برای مثال: Selena Red.
البته حتماً انتظار دارید قبل از نقاشی کارهای فلزکاری خودروها انجام بگیرد، ولی بهتر است بدانید، بدنه خودورها در دانمارک ساخته میشوند، در آلمان به صورت دستی جوشکاری میشوند و انگلستان در جایگاه سوم قرار میگیرد. به این ترتیب، کارخانه مستقر در Goodwood چیزی بیش از یک کارخانه معمولی نیست. این کارخانه مکانی است ساکت، تمیز و پر از آدم هایی که خوشحال میشوند همه چیز را با دست سر هم کنند. تعداد آن ها در مجموع به 1400 نفر میرسد. وقتی بدنه های رنگآمیزی شده روی چرخ های دستی به طرف ایستگاه های مونتاژ برده میشوند، از جلو صدها جعبه بنفش عبور میکنند که مثل قفسههای سوپرمارکت در سمت چپشان قرار گرفتهاند و همه پیچ و مهرهها و خورده ریزهایی که برای جمع کردن یک خودرو لازم است را در خودشان دارند.
در بیشتر مراحل تولید، خط تولید خودروهای Phantom مجزا از خط تولید خودروهای Ghost یا Wraith است. علت آن هم این است که این خودروهای کوچکتر، حدود 20% از قطعاتشان را با بی ام و سری 7 مشترک هستند ولی Phantom از یک شاسی انحصاری بهره میبرد. خودرو Phantom یک تفاوت دیگر هم دارد، آن هم این است که به جای موتور 6.6 لیتری مجهز به توربوشارژر از یک موتور دوازده سیلندر 6.7 لیتری استفاده میکند. با این که از سال 2012 به بعد گیربکس اتوماتیک و هشت سرعته ZF جایگزین گیربکس سبکتر شش سرعته شده است، ولی ابعاد موتور Phantom تغییری نکرده است. دیسک ترمز هم در همه مدل ها خیلی بزرگ به نظر میرسد.
همچنان که در سالن جلو میرویم، به یک اتاق خودرو Phantom برمیخوریم که در انتظار درهایش است و ابهت آن، کل منطقه را فرا گرفته است. رنگ مشکی، این فکر را به ذهن میآورد که مشتری یک آسیایی است. به هر حال، خریدار هر که باشد، خودرویش از لوکسترین خودروی دنیا 25 سانتیمتر طولانیتر است. انگلستان از قدیم و ندیم استاد این کار بوده است و مدیران رولزرویس به ما گفتند کمپانی بی ام و میراث آن ها را درک میکند و دستشان را باز میگذارد تا به شیوه خودشان عمل کنند؛ ولی به نظر میرسد کمپانی فولکس واگن کمی به بنتلی فشار میآورد.
اگر در خط تولید کمی جلوتر برویم، به قسمت چرم و چوب میرسیم. در این جا هم ماشینآلات، ابزار و انواع مختلفی از چوب روی قفسه ها تلنبار شدهاند و این فکر را به ذهن میآورند که در این کارخانه چگونه یک درخت میتواند به اثری هنری تبدیل شود. قطعات چوبی الگویی متقارن دارند و لایه هایی از جنس آلومینیوم هم بین آن ها قرار میگیرند تا در صورت بروز تصادف از آن ها محافظت کنند. در قسمت چرمدوزی هم، اتفاق مشابهی میافتد. در این بخش پرتوهای سبز رنگ لیزر به پرسنل کمک میکنند بهترین قسمت های چرم گاو را ببرند. این طرف و آن طرف هم، صدها رول نخ دوخت رنگارنگ به چشم میخورد که به ترتیب حروف الفبا چیده شدهاند. وقتی خودروها از خط تولید بیرون آمدند، کنار هم پارک میشوند و منتظر آخرین قطعات داخلی میمانند.
مرحله پولیش کردن، بازدید دقیق و تست در سالن و در فضای آزاد هم پنج ساعت طول میکشد. اگر از بالا به این مکان نگاه کنید، بسیار آرامبخش به نظر خواهد رسید. منظورم این است که وقتی این همه روازرویس دور و برتان باشد، دیگر جای هیچ گونه نگرانی نیست.
دو نکته دیگر باقی مانده که درباره کارخانه مستقر در Goodwood باید بدانید. اول این که کارخانه، نهارخوری بسیار خوبی دارد و اگر گذارتان به آن جا افتاد سعی کنید به همه چیز ناخنک بزنید. میزها هم، خیلی به هم نزدیک هستند و به جای این که برای مدیران شرکت ایمیل بزنید، میتوانید از نزدیک با همه صحبت کنید. دوم این که واقعاً امیدواریم کمپانی رولزرویس کتابی چاپ کند که محتوی همه ماجراهایی باشد که در فاز مدرن این برند گذشته است.
این طور که به گوشمان رسیده، کمپانی مجبور شده افرادی را به آن سوی دنیا بفرستد تا از درخت باغ یکی از مشتریان نمونه رنگ بگیرد. این کمپانی صدها نمونه از این قبیل کارها انجام میدهد تا مطمئن بشود درخواست های مشتریان را مو به مو انجام میدهد. اگر این کتاب چاپ بشود عجب کتابی خواهد بود!