با نگاهی مختصر به کشورهای پیشرو و توانا در زمینه ساخت و تولید خودرو به سادگی در می یابیم که مجموع تعداد برندهای خودروساز آن ها از انگشتان یک دست تجاوز نمی کند. حتی اگر زیرمجموعه های خودرویی آن ها را نیز در شمارش خود به حساب آوریم تعداد مجموع آن ها به 20 برند نمی رسد.
برای مثال آمریکای شمالی، غول خودروساز جهانی تنها چهار برند اصلی خودروساز جنرال موتورز، فورد، کرایسلر و تسلا و کشور پیشرو آلمان سه برند اصلی فولکی واگن، ب ام و و دایملر AG را در اختیار دارد. اما با نگاهی به آمار خودروسازان چینی می توان به سادگی بیش از 40 برند خودروساز را برشمرد که این تعداد منحصر از برندهای زیرمجموعه آن ها است.
این تعدد برند در صنعت خودرو چین به چه معنا است و چینی ها با این استراتژی چه هدفی را دنبال می کنند؟
بابک صدرایی، کارشناس صنعت خودرو در این باره می گوید: «خودروسازان کشور چین در دو سطح محلی یا کلان شکل می گرفتند که در این میان خودروسازان محلی تحت حمایت دولت محلی فعالیت می کردند. از اواسط دهه 90 میلادی دولت چین به منظور ایجاد اشتغال، جذب سرمایه و افزایش رقابت در هر منطقه اقدام به ایجاد تعداد بسیار زیادی خودروساز محلی کرد.»
او ادامه می دهد: «خودروسازی صنعتی بزرگ دارای پتانسیل بالای اشتغال زایی است از این رو دولت چین تعدد و افزایش شرکت های خودروساز را در برنامه قرار داد. اما با گذر زمان و گسترش این صنعت در ابعاد جهانی ممکن است برخی از این خودروسازها نابود یا در ساختار خودروسازان بزرگ تر خود ادغام شوند.»
صدرایی در پاسخ به این که چینی ها چه مقدار از این استراتژی پاسخ گرفتند می گوید:« چینی ها در زمینه صنعت خودرو هم دروازه های واردات و مونتاژ را باز کردند هم با ایجاد تعداد بسیار زیادی از برندهای خودرویی، بازاری به شدت رقابتی و متنوع را ایجاد کردند. حال این بازار رقابتی بر اساس مولفه های مختص به خود، در طی زمان بهترین و بدترین را انتخاب می کند. درنتیجه این همه برند خودروساز در گذر زمان به خودی خود در بازار رقابتی غربال می شوند.»
این کارشناس خودرو در پاسخ این پرسش که آیا این استراتژی خوب است یا بد ادامه می دهد: « خوب یا بد دانستن یک استراتژی به تنهایی کار درستی نیست بلکه باید دید کجا مفید عمل می کند. ، استراتژی داشتن بیش از 40 برند خودروساز محلی که تنها برای آن محل بخصوص خودرو تولید می کنند در کشور چین با جمعیت 1.5 میلیارد نفری و بازار مصرف 28 میلیونی، جواب می دهد اما همین استراتژی در بازار کشور ایران با 80 میلیون نفر هرگز جواب نمی دهد.»
او ادامه داد: «خوب یا بد بودن استراتژی کاملا نسبی و وابسته به عوامل بسیاری است. به عنوان مثال بستن دروازه واردات خودرو به کشور برای حمایت از تولید داخل استراتژی خوبی قلمداد می شود یا بد؟ پاسخ آن است که این استراتژی سی سال پیش استراتژی خوبی بود اما امروز تاثیر منفی به همراه دارد. از این رو تاثیر استراتژی را باید با توجه به عوامل محیطی مورد بررسی قرار داد.»
آن طور که به نظر می آید استراتژی عجیب و غریب و شاید از نظر ما اشتباه، در کشور چین به خوبی پاسخ داده است. مهم تر از آن این که این کشور با توجه به نیازهای روز و به صورت مداوم متناسب با شرایط تغییر کرده است و امروز به یکی از بزرگ ترین و موثر ترین خودروسازان جهان بدل شده است. صنعت خودرو ایران اما در فازهای ابتدایی بلوغ خود وامانده و بحث خوب و بد بودن تاثیر آزادی واردات خودرو بر صنعت خودرو داخلی نقطه ای گنگ و حل نشده باقی مانده است تا همچنان در سربالایی تند خودروساز شدن درجا بزنیم.